ازدواج مایکل و لیزا: لیزا ان از آغاز که تا پایـان (4)

(92-10-11) بخش چهارم

قرارهای عاشقانـه

کتاب خاطرات‌ دیوید فاستر*، لیزا ان چاپ 2008: مایکل و لیزا درون اوایل سال 1994 بـه سینما مـی‌روند

وقت گذراندن با مایکل خوشایند بود. لیزا ان هرچه بهتر مـی‌شناختم‌اش، بیشتر از دست‌ام مـی‌گریخت. لیزا ان لحظه‌ای، با صدای پسرکی کوچک، بـه رئیس کمپانی موسیقی سونی ناسزا مـی‌گفت: «این تامـی موتولا* آدم بد است.»؛ وقتی این را مـی‌گفت، صدای یک پسربچه‌ی شش ساله را داشت. اما درون استودیوی ضبط با صدای عادی یک مرد سخن مـی‌گفت و یک فرد حرفه‌ای بود. ما توانستیم با یکدیگر رابطه برقرار کنیم. درون نظر من او تلفیقی از فرانک سیناترا و جین کلی* بود کـه در یک جسم واحد حلول کرده بودند. و آن هنگام کـه در کنار لیزا ماری پریسلی – کـه در آن زمان قرارهای عاشقانـه‌ داشتند – قرار مـی‌گرفت، یک فرد کاملا متفاوت مـی‌شد.

باید برایتان جالب باشد کـه لیندا کـه بعدها با او ازدواج کردم، زمانی معشوقه‌ی الویس بود. بنابراین او و لیزا بـه خوبی یکدیگر را مـی‌شناختند. حتی مـی‌توان گفت کـه لیندا به منظور مدت کوتاهی نقش نامادری لیزا را ایفا کرده بود.

بگذریم، بچه‌ها بـه دیدمان آمده بودند – سه من و دو پسر لیندا – و یک شب قرار شد کـه به اتفاق بـه سینما برویم. ما درون هتل پلازا (در منـهتن، نیویورک) اقامت داشتیم، مایکل یک سوئیت باشکوه درون طبقه‌ی پایین به منظور من اجاره کرده بود کـه فکر کنم شش اتاق خواب داشت. به منظور خودش قصری بود. مایکل بـه ما خبر داد کـه نمـی‌تواند همراهمان بـه سینما بیـاید. ما منظورش را مـی‌دانستیم، نمـی‌توانست بدون برپا ولوله‌ای درون مـیان پاپاراتزی و مردم، آزادانـه درون دید عموم قدم بگذارد. درون آن هنگام یکی از بچه‌ها گفت: «مـی‌توانیم لباسی بر تن‌ات بپوشانیم و ظاهرت را تغییر بدهیم.» و چنین د. آنـها درون آ شدند و به سوئیت او درون طبقه‌ی پایین رفتند و لباس خودشان را بر او پوشاندند. شالی بـه دور گردن‌اش پیچیدند، شلوار جین بر تن‌اش د، موهای‌اش را درون زیر یک کلاه لبه‌دار جا دادند و لبه‌ی کلاه را بـه یک سو کج د؛ بدین ترتیب مایکل مانند خلافکارها بـه نظر مـی‌رسید. مایکل علاقه‌ای بـه پنـهان طره‌ی فر شده‌ی موهایش نداشت، مـی‌خواست یک دسته از موی‌اش بر رشانی‌اش بریزد که تا دنیـا آن را ببیند. بچه‌ها بـه او گفتند کـه باید موهای‌اش را مفخی کند و اگرنـه درون اسرع وقت لو خواهد رفت. اما او مصمم بود که: «نـه، نـه، من حتما موهای‌ام را بیرون بریزم.» من فکر کردم کـه این سخن او بسیـار گویـا بود. او نمـی‌خواست کـه دیده شود، اما درون عین حال مـی‌خواست کـه دیده شود، فکر مـی‌کنم اگر شما فرد مشـهوری باشید، اغلب اوقات با این مسئله دست بـه گریبان‌اید. ستیز بعدی بر سر انتخاب فیلم درون گرفت. فرزندان من بـه «سرعت»* رای دادند و مایکل بیشتر بـه تماشای «لیگ کوچکِ بزرگ»* مشتاق بود.

پیشکار، اتومبیلِ ون را برایمان آورد و ما بـه سرعت و بدون هیچ رخدادی وارد شدیم. چند نفر از افراد پاپاراتزی بیرون ایستاده بودند، بـه ما نگاه د و لابد نزد خودشان اندیشیدند کـه ما «هیچکس» نیستیم. نکته‌ی جالب این بود کـه وقتی همـه‌مان بـه درون ون هجوم بردیم، مایکل و لیزا از یکدیگر جدا شدند و مشخص بود کـه مایکل مـی‌خواست لیزا نزد او بنشیند. درون مسیر، او بـه لیزا رو کرد و گفت «لیزا، اینجا، بیـا اینجا، اینجا بنشین.» و این را با صدای معمولی مردانـه‌ای گفت، نـه با صدای آن بچه‌ی شش ساله. مثل این بود کـه بگوید: «زن تو قرار هست اینجا با من بنشینی!» و لیزا همـین کار را کرد. من بسیـار تحت تاثیر قرار گرفتم، اما گیج هم شده بودم. مـی‌خواهم بگویم که، این آدم بالاخره کـه بود؟

شاید لیزا باعث ترشح هورمون تستسترون (مردانـه) او مـیشد. نمـی‌دانم. اما چیزی کـه من مـیدانم این است: لیزا عاشق‌اش بود. و آن رابطه بدل بـه یکی از بدترین کابوس‌های تبلویدی* تاریخ شد.

دیوید فاستر، چند سال بعد درون ژانویـه سال 2011:

«من مـی‌دانم کـه مایکل و همسرش لیزا ماری صد درون صد عاشق یکدیگر بودند. من درون کنارشان بودم و عشق‌شان شگفت‌انگیز بود. یک داستان عاشقانـه‌ی عظیم بود.»

کتاب جادو و جنون، نوشته‌ی رندی ترابورلی: مایکل لیزا را بـه کنسرت گروه تمپتیشنز* درون وگاس دعوت مـی‌‌کند، 1 فوریـه 1994

مایکل خطاب بـه لیزا درون ابتدای 1994: «طوری جشن بگیریم کـه انگار فردایی وجود نداره!»

!We can party like there’s no tomorrow

در روز 1 فوریـه 1994، مایکل از مخفیگاه خود درون وستوود بـه لیزا کـه در عمارت هیدن هیلز خود درون کالیفرنیـا ساکن بود، تلفن زد. لیزا گفت‌وگوی آن دو را چنین بازگو کرده است:

– سلام، گوش کن ، من دارم مـیرم لاس وگاس به منظور کنسرت تمپتیشنز. با من بیـا. درون مـیراژ* به منظور خودمون یک سوئیت مـی‌گیرم و مـی‌تونیم طوری جشن بگیریم کـه انگار فردایی وجود نداره.
– من با تو درون سوئیت مـی‌مونم؟
– خوب معلومـه! نظرت چیـه ؟
– نظرم اینـه کـه من هنوز متاهلم.
– بعد اتاق‌های جدا، اگه این چیزیـه کـه مـی‌خوای.

لیزا با رفتن موافقت مـی‌کند و روز بعد آن دو درون هواپیمای خصوصی مایکل بـه وگاس پرواز مـی‌کنند که تا در کنسرت تمپتیشنز کـه در شراتون دزرت برگزار مـیشد، شرکت کنند.

کتاب جادو و جنون: اوتیس ویلیـامز آنـها را درون حال بوسیدن مـی‌بیند، 2 فوریـه 1994

اوتیس ویلیـامز* از گروه تمپتیشنز یکبار بـه من گفت: «ما بعد از اتمام نمایش، پشت صحنـه بودیم کـه مایک با دوست ش از راه رسید. سرگرم بوسیدن او بود. ما پرسیدیم این کیست؟ او را لیزا ماری پریسلی معرفی کرد. از شدت تعجب نزدیک بود دو شاخ بر روی سرم سبز شود. بـه رفقا گفتم اینجا را داشته باشید «پادشاه پاپ با پادشاه راک اند رول» حتما هم چنین مـی‌بود. آنـها درون کنار یکدیگر بسیـار راحت بـه نظر مـی‌رسیدند.»

دو روز بعد درون 4 فوریـه درون روزنامـه‌ی وگاس نوشته شد کـه «پادشاه پاپ بـه همراه شاهزاده خانم» درون کنسرت تمپتیشنز درون لاس وگاس دیده شده‌ است:

«بروک شیلدز* دیگر پای ثابت گشت و گذارهای مایکل جکسون نیست. یک دستکشی* چهارشنبه شب با حضور درون کنسرت تمپتیشنز درون کنار پادشاه (راک اند رول) جمعیت را برهم زد.»

در مراسم بزرگداشتی بـه مـیزبانی خانواده‌ی جکسون

 

دو هفته بعد از این ماجرا درون روز 19 فوریـه 1994، لیزا ماری پریسلی درون مراسم بزرگداشت خیریـه‌ای بـه مـیزبانی خانواده‌ی جکسون با عنوان «خانواده‌ی جکسون بزرگ مـی‌دارد» (Jackson Family Honors) مایکل را همراهی مـی‌کرد. این جشن از جانب خانواده‌ی جکسون به منظور بزرگداشت بری گوردی*، موسس کمپانی موتان و الیزابت تیلور، افسانـه‌ی هالیوود و از دوستان صمـیمـی مایکل درون ام‌جی‌ام گرند گاردن* درون لاس وگاس برگزار شد و در آن ستاره‌های بسیـاری به منظور اجرای برنامـه بـه روی صحنـه آمدند، از جمله اعضای خانواده‌ی جکسون کـه در پاپان برنامـه همراه با مایکل به منظور خواندن دست جمعی آهنگ «تنـها اگر باور مـی‌کردی» (If You’d Only Believe) بهم پیوستند. این نخستین اجرای خانوادگی آنان بعد از گذشت دو دهه بود و صدای مایکل هنگام خواندن بخشی از آهنگ بـه دلیل تشویق‌های بی‌امان غیرقابل شنیدن شد. این مراسم کـه با پخش ویدیوی آهنگ «راحتم بگذارید» (Leave Me Alone) از مایکل، آغاز شده بود؛ بـه نوعی حمایت از پادشاه پاپ کـه به تازگی با اتهام آزار روبرو شده بود، نیز بـه حساب مـی‌آمد و پخش این ویدیو، طعنـه‌ای بود بـه رسانـه‌ها کـه دمـی مایکل را راحت نمـی‌گذاشتند. فیلم ضبط شده‌ی این جشن درون روز 22 فوریـه از شبکه‌ی تلویزیونی ان‌بی‌سی آمریکا بـه نمایش درآمد. درون این مراسم لیزا ماری بـه دور از تمرکز رسانـه‌ها، مایکل را همراهی و حمایت مـی‌کرد، درون همان حال که دوازده هزار نفر حاضر درون تالار بـه محض ورود مایکل بـه صحنـه بـه مدت پنج دقیقه با تشویق‌های ایستاده‌ از او استقبال کرده بودند.

کتاب جادو و جنون: بازگشت از لاس وگاس و اقامت درون نورلند*، 21 فوریـه 1994

پس از بازگشت از لاس وگاس، مایکل از لیزا دعوت کرد که تا در نورلند بماند. آنـها ساعت‌ها دست درون دست یکدیگر از مناظر و مکان‌های زیبای آن مزرعه دیدن د. درون همـین حال فرزندان پنج و دو ساله‌ی لیزا با پرستارشان وقت مـی‌گذراندند. کارگران نورلند، مایکل و لیزا را هنگام بوسیدن درون بالای چرخ و فلک نورلند دیدند و این زوج هنگام رفتن از یک وسیله‌ی بازی بـه وسیله‌ی دیگر درون شـهربازی نورلند، با بزرگ و با حرکت سر با کارگران حال و احوال مـی‌د.

لیزا و فرزندان‌اش دو روز نخست را درون سوئیت مخصوص مـهمان سپری د. درون شب سوم مایکل دستور داد که تا برای او و لیزا درون تراسی کـه با نور شمع‌ها روشن شده بود، خوراک سالمون آب پز شده و سالاد خیـار سرو شود. او سپس هدیـه‌ای بـه لیزا تقدیم کرد. یک گردنبند مرواید سه رشته‌ای با قفل الماس بـه ارزش پنجاه هزار دلار.

آن شب پرستار بچه‌ها همراه با فرزندان لیزا درون سوئیت مـهمان ماند و لیزا همراه با مایکل درون اتاق خواب او.

(ادامـه دارد…)

—————————————- *Hit Man by David Foster – دیوید فاستر تهیـه کننده و ترانـه ساز برجسته‌ای هست که درون آلبوم‌های Off the Wall, Thriller, HIStory با مایکل جکسون همکاری داشت. Tommy Mottola , Frank Sinatra , Gene Kelly* *Speed – سرعت، یک فیلم اکشن و هیجانی با بازی کیـانو ریوز و سندرا بولاک است. *Little Big League – لیگ کوچک بزرگ، یک فیلم خانوادگی با محوریت پسری دوازه ساله هست که صاحب تیم بیسبال مـینسوتا مـی‌شود.  *Tabloid – روزنامـه‌های محلی کـه به اخبار و شایعات ستاره‌ها مـی‌پردازند و داستان‌های عامـه پسندی از زندگی این عده منتشر مـی‌کنند. این داستان‌ها اغلب با حقیقت فاصله‌ی بسیـار دارند.  The Temptations , Mirage , Otis Williams , Brooke Shields* *The Gloved One – مایکل درون اجرای آهنگ بیلی جین یک لنگه دستکش سفید درون دست مـی‌کرد و به همـین دلیل رسانـه‌ها لقب «یک دستکشی» را بـه او دادند. Berry Gordy , MGM Grand Garden* * Neverland – مزرعه‌ی شخصی مایکل جکسون درون لس الیواس، لس آنجلس
Advertisements

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط




[ازدواج مایکل و لیزا: از آغاز که تا پایـان (4) | مایکلی‌‌ باش لیزا ان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 28 Jun 2018 07:45:00 +0000