ازدواج مایکل و لیزا: لیزا ان از آغاز که تا پایـان (5)
بخش پنجم
ازدواجاقامت درون برج دونالد ترامپ، لیزا ان نیویورک، آپریل 1994
مایکل درون ماه آپریل به منظور دریـافت جایزهی ویژهای بـه نیویورک رفته بود. لیزا ان این جایزه از سوی کودکان بـه وی اهدا مـیشد. لیزا ان مایکل درون این زمان درون سوئیتی سه اتاقه درون هتل بزرگ دونالد ترامپ* اقامت داشت.
در روز 12 آپریل طی دومـین دور از مراسم سالانـهی «جوایز بـه انتخاب کودکان»* کـه در سیتی سنتر نیویورک برگزار مـیشد، مایکل جایزهی کمک بـه کودکان را دریـافت کرد. وقتی مایکل به منظور دریـافت این جایزه بـه همراهی سی کودک بر روی صحنـه قدم گذاشت، صدها کودک دیگر نامش را یکصدا فریـاد مـیزدند. بیش از 75 هزار کودک هشت که تا هجده ساله به منظور دریـافت این جایزه بـه مایکل رای داده بودند.
مایکل هنگام دریـافت جایزهاش گفت: «من بینـهایت مفتخر شدهام و از 75 هزار کودک نیوی، نیویورک و کنتیکت به منظور رایشان قدردانی مـیکنم. عاشقتان هستم.»
هنگام دریـافت جایزه
دونالد ترامپ اقامت مایکل درون هتلاش را اینچنین بـه خاطر مـیآورد:
«مایکل و لیزا دست درون دست یکدیگر غرق درون رویـایی مشترک قدم مـیزدند. لیزا بـه زیبایی درون لباس ابریشمـی مشکی رنگی کـه قالب تناش بود و انحنای بدن خوش فرمشاش را بـه خوبی نشان مـیداد، مـیدرخشید. مایکل هم یک دست کت و شلوار مشکی شیک پوشیده بود. مایکل یکبار زانو زد و دست لیزا را بوسید. لیزا او را بلند کرد و یکدیگر را درون آغوش گرفتند. مایکل با احساسی عمـیق بـه او خیره مـیماند، انگار با صورت او هیپنوتیزم شده بود. یکدیگر را بوسیدند. او از جیب جلیقهاش یک بستهی کادویی کوچک بیرون آورد. وقتی لیزا آن را گشود، صورتاش غرق درون هیجان شد. مروارید بود. عاشقانـه بود. کمـی بعد از مایکل پرسیدم کـه اوضاع چطور هست و او گفت عالیست، من همـین حالا زیباترین دنیـا را بوسیدم. امـیدوارم لیـاقتش را داشته باشم. فکر مـیکنم شاید با او ازدواج کنم.»
ترامپ همچنین وجود رابطهی بین آن دو را تایید کرده بود.
یکی دیگر از دوستان لیزا مـیگفت: «آنـها درون برج ترامپ با یکدیگر رابطه داشتند. او گفت کـه روابطشان بسیـار پرحرارت بود و نفس او را بند مـیآورد. من نمـیدانم چکار مـید یـا مایکل با او چه مـیکرد، اما از آنجا کـه لیزا بـه سمت امور غیر معمول تمایل دارد، دیوانـهی آن مرد بود. شاید بعضی باور نکنند اما حقیقت دارد.»
مجلهی پیپل*:
«جکسون کـه ثروتش 100 مـیلیون دلار است، و پریسلی کـه ثروت او نیز بـه 100 مـیلیون دلار مـیرسد طی شش ماه گذشته درون نیویورک سیتی درون کنار یکدیگر دیده شدهاند. بـه گفتهی یکی از منابع، پریسلی بطور مرتب بـه آپارتمان دوطبقهی جکسون درون برج ترامپ کـه درست زیر آپارتمان سه طبقهی دونالد و ماریـا قرار دارد سر مـیزند. رابطهی عاشقانـهی آن دو نخستین بار درون اوایل امسال، مصادف با زمان امضای توافق* با کودکی کـه مایکل را بـه آزار متهم کرده بود، فاش شد. جکسون با ترامپ درون رستوران لسیرک* درون منـهتن شام مـیخورد کـه بی مقدمـه اعلام کرد «مـیدانید چه شده؟ من عاشق شدهام. اسمش لیزاست.»
چند هفته بعد، وقتی ترامپ از دوستش مایکل دعوت کرد که تا از عمارت مار آ لاگو* درون شـهر پالم بیچ*، فلوریدا دیدن کند، مایکل پرسید کـه آیـا مـیتواند عشقاش را بـه آنجا بیـاورد؟ مایکل یک هفته را همراه با لیزا و دو فرزند او، بنجامـین استورم* 21 ماهه و دنیله* 5 ساله درون آنجا گذراند. او و مایکل درون اتاقهای مجزا مـیخوابیدند اما بـه غیر از این از یکدیگر جدایی ناپذیر بودند و رفتار عاشقانـهای داشتند. آنـها هر شب را درون بخشی از عمارت کـه گرند تاور* نام داشت بـه تماشای ستارگان مـیگذراندند. این زوج عمارت را فقط یکبار ترک د. یک شاهد عینی گفت کـه آن دو خیـابان ورث* را بـه سمت پایین پیمودند و در پی ایجاد آشوب و اغتشاش درون بین مردم بیدرنگ بـه عمارت بازگشتند.
کتاب «هنر بازگشت»* از دونالد ترامپ، 1997
دونالد ترامپ درون این کتاب درون مورد اقامت مایکل و لیزا درون مار آ لاگو نوشته است:
«یکی از جالبترین تجربههای من درون مار آ لاگو آشوبی بود کـه بخاطر مایکل جکسون و لیزا ماری پریسلی برپا شد. مایکل دوست من و یک مرد بسیـار خوب اما بسیـار متفاوت است. از نیویورک شروع شد، وقتی کـه یک روز تماسی از او دریـافت کردم کـه مـیگفت بـه نیویورک سیتی مـیآید و مـیخواهد مرا ببیند. اغلب اوقات وقتی درون نیویورک بود به منظور سلام و احوال پرسی مـیآمد. این بار او را بـه رستوارن لسیرک دعوت کردم. او با ست لباس نظامـی و یک کلاه مشکی بزرگ نشست و منوی غذا را برداشت. با چنان دقتی آن را مطالعه مـیکرد کـه گویی بار نخست هست که یک منوی غذا مـیبیند.
اما آنچه کـه از همـه جالبتر بود، نگاهها و رفتار افراد عالیرتبهای بود کـه برای گدایی امضای او بر روی یک تکه کاغذ بـه سر مـیز ما مـیآمدند. آن آدمها شاید پیش از آن هرگز ازی درخواست امضا نکرده بودند و من بـه شما اطمـینان مـیدهم کـه درخواست از مایکل برایشان آسان نبود. همـهشان مـیگفتند کـه من پسری دارم کـه طرفدار شماست آقای جکسون. ممکن هست یک امضا بـه او بدهید؟ اما من مطمئنم کـه پسری درون کار نبود و امضا را به منظور خودشان مـیخواستند. یک خانم از یکی از مرتبههای عالی اجتماعی درون نیویورک کـه برای شخصیت و طرز برخوردش شـهره بود، بـه سوی مـیز ما آمد و در حالیکه سعی داشت که تا خونسرد بنظر برسد، پایش پیچ خورد و برای آنکه بر زمـین نیـافتد، مـیز را چنگ زد و در همان حال پرسید «آقای جکسون ممکن هست امضای شما را داشته باشم؟» تماشای این زن کـه سالها او را مـیشناختم درون آن وضعیت اضطراب و گیجی شگفتانگیز بود.
مایکل جکسون با من احساس راحتی مـیکند. از حالش پرسیدم و او شروع کرد بـه صحبت درون مورد زندگی از جمله روابط عشقیاش. وقتی بـه من گفت کـه یک دوست جدید دارد که تا حدی غافلگیر شدم. بـه او تبریک گفتم و پرسیدم کـه چهی است؟ او بسیـار خجالتی بود و به پایین بـه رشبند روی پایش نگاه کرد، سپس پیشبند را جلوی صورتش گرفت و گفت «ترامپ نمـیخواهم درون این باره صحبت کنم، خیلی خجالت کشیدم.» من بـه او غر زدم کـه «بس کن مایکل، بـه من بگو دوست جدیدت کیست؟» وقتی پیشبند را کنار گذاشت گفت کـه نام آن لیزا ماری است. ما سپس سرگرم موضوع دیگری به منظور بحث شدیم.
عکسی از مایکل درون مار آ لاگو درون کنار مـهمانان، از کتاب ترامپ
چند هفته بعد، مایکل درون یک تماس تلفنی از من اجازه خواست که تا همراه من بـه مار آ لاگو بیـاید. گفتم قطعا و در هواپیمای اختصاصی من بـه آنجا رفتیم. مایکل یک گروه کوچک همراه خود داشت. کلی حرف زدیم. او پرسید کـه آیـا دوست ش مـیتواند بـه مار آ لاگو بیـاید و با من آشنا شود و حتی درون آنجا بماند. گفتم البته کـه مـیتواند، منتظرم که تا او را ملاقات کنم. پرسیدم کـه این همان لیزا ماری است؟ پاسخ مثبت بود و مایکل گفت کـه حدود ساعت 8 بـه آنجا مـیرسد، یعنی یک ساعت بعد از وقتی کـه ما درون خانـه مستقر شویم.
مایکل و دونالد ترامپ، سال 1990
وقتی زنگ درون به صدا درآمد، پیشخدمت درون راگشود و یک زیبا وارد شد. فکر نمـیکنم مردم بدانند کـه لیزا ماری پریسلی چه زیبایی است. او بهترینها را از الویس و پریشیلا بـه ارث هست و فکر نمـیکنم هرگز به منظور زیبایی خارقالعادهاش شناخته شده باشد. مایکل دوان دوان بـه اتاق نشیمن آمد و برای خوشامد گویی او را درون آغوش گرفت و به سمت اقیـانوس کشاند. وقتی دست درون دست و در حال بغل یکدیگر بازمـیگشتند مشخص بود کـه بسیـار عاشق همند. نمـیگویم کـه تعجب مـیکردم اما شکی برایم باقی نمانده بود کـه چیزی بینشان درون جریـان است.
در آخر هفته بـه ندرت مایکل و لیزا را مـیدیدیم زیرا درون برج مـیماندند. اما درون بعد از ظهر روز شنبه مرتکب اشتباه خروج از مار آ لاگو و رفتن بـه خرید درون خیـابان ورث شدند. گرچه لباس مبدل داشتند اما پاپاراتزی بـه خبر آمد و روز محشر شد. آنـها درون لیموزین بـه مار آ لاگو بازگشتند درون حالیکه یک پاپاراتزی تعقیبشان مـیکرد. باقی آخر هفته دیوانـه کننده بود. صدها دوربین اطراف مار آ لاگو را محاصره د. مایکل و لیزا درون لانـهی عشقشان درون بالای برج گیر افتاده بودند. رسانـهها موفق نشدند من و آنـها را بـه دام بیـاندازند اما شرایط بسیـار آشفته بود.
من مـهمانان دیگری نیز درون مار آ لاگو داشتم. یکی از آنـها آرتور گلدبرگ، بازرگان کارکشته اهل نیوی بود. من و آرتور درون یکی از اتاقها جلسه داشتیم کـه یکی درون زد. آرتور نمـیدانست کـه مایکل جکسون درون عمارت هست اما بـه خوبی آگاه بود کـه اغتشاشی درون جریـان هست و کنجکاود بود کـه سیل عظیم عکاسان از چه روست. آرتور رفت که تا در را باز کند و شنیدم کـه فریـاد مـیزند «نگاه کن، نگاه کن، مایکل جکسون!» مایکل از آن سو درون چارچوب درون فرد ناشناسی را دیده و به سوی راهرو فرار کرده بود. این آخرین باری بود کـه در آن آخر هفته مایکل را بـه چشم دیدیم. او بـه سوی لیزا درون برج بالا رفت و همانجا ماند.
مردم اغلب اوقات از من مـیپرسند کـه آیـا روابط آنـها ساختگی بود؟ و من قاطعانـه مـیگویم نـه! من آنجا بودم، و جادوی مار آ لاگو آن را بیشتر هویدا کرد. آنـها روابط داشتند و این ساختگی نبود.
در 29 آوریل 1994 لیزا ماری بطور رسمـی اعلام کرد کـه از دنی کاف طلاق مـیگیرد.
تدی رایلی، زندگی نامـه نویس مایکل درون یک مصاحبهی رادیویی درون 24 آگوست 2002 اظهار داشت کـه مایکل بـه او گفته بود اصلا فکرش را نمـیکرده هست که لیزا ماری بـه خاطر او از شوهرش جدا شود. تدی گفت کـه مایکل با جزییـات درون مورد همسرانش لیزا و دبی با وی صحبت کرده بود. یکی از آن جزییـات این بود:
«مرد، من نمـیدانستم کـه لیزا مـیخواهد بـه خاطر من از شوهرش طلاق بگیرد.»
در 8 مـی 1994 طلاق لیزا ماری پریسلی و دنی کاف رسمـی شد.
چند روز بعد درون 25 مـی، لیزا و مایکل بـه جمـهوری دومـینیکن سفر د و به اقامتگاه کاسا دی کمپو* وارد شدند.
آنـها روز بعد ازدواج د.
مراسم ازدواج آنـها بـه دور از تجملات و طی تنـها 12 دقیقه انجام پذیرفت. شاهدان ازدواج اوا دارلینگ دوست لیزا و توماس کاف برادر شوهر سابق لیزا – هر دو از اعضای کلیسای ساینتولوژی* – بودند. گفته شد کـه افرادی نیز از مـیان دوستان مایکل حاضر بودند اما هرگز چیزی درون این باره نگفتند.
[embedded content]
ویدیویی از مراسم ازدواج
کارتهای دعوت بـه جشنی کـه ازدواج آن دو را گرامـی مـیداشت پیش از مراسم چاپ شده بود.
از کتاب جادو و جنون، رندی ترابورلی:
یک شب الیزابت تیلور بـه همراه دوستان خود درون پولو لانگ درون هتل بورلی هیلز حضور داشت. وقتی یک خبرنگار از او پرسید کـه آیـا شایعهی ازدواج مایکل و لیزا را تایید مـیکند، بـه سوی او بزد و گفت: «من درون حرفهی حل و توضیح شایعات فعالیت ندارم، حالا دور شو!»
گرچه لیزا عاشق مایکل بود، اما او – نـه مایکل –ی بود کـه امـیدوار بود اه خاصی درون نتیجهی این ازدواج محقق شود، و مـهمترین آنـها موفقیت درون حرفهی موسیقیاش بود.
«مایکل بـه لیزا گفت کـه سعی مـیکند که تا در کمپانی سونی به منظور او یک قرارداد دست و پا کند.»
این را مونیکا پاستله، دوست لیزا مـیگوید.
«بله، او عاشق مایکل بود. بخاطر وعدهی کمک مایکل با او ازدواج نکرده بود. اما این چیزی بود کـه مایکل قرار بود برایش انجام دهد.»
(ادامـه دارد…)
————————————— Trump Towers, Caring For Kids Awards, Children’s Choice Awards, People Magazine* *به اینجا مراجعه شود Le Cirque, Mar-a-Lago, Palm Beach, Benjamin Storm, Danielle, Grand Tower, Worth Avenue, The Art Of The Come Back, Casa de Campoe* *در مورد کلیسای ساینتولوژی و تاثیرش بر ازدواج این دو درون آینده خواهیم خواند.دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
[ازدواج مایکل و لیزا: از آغاز که تا پایـان (5) | مایکلی باش لیزا ان]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 08 Jun 2018 00:52:00 +0000